دو سه روز پیش که درد دل اون شخصی که پدر و مادرش اتباع افغانستان بودند رو شنیدم، خیلی ناراحت شدم. با صداش گریه کردم از عمق غربت و تنهاییش. از این که دستش به هیچ کجا بند نیست. ایران به دنیا اومده، عاشق این خاکه ولی ایرانی حسابش نمیکنند هویت ایرانی نداره. باید بره افغانستان جایی که هیچ وقت ندیده و معلوم نیست اگر بره چه بلایی سرش بیاد
ذهنم در موردشون چند پاره شده یه طرف میبینم دلایلی که مردم میگن قابل توجهه، از طرف دیگه دلم کبابه برای این یکی و آدمهایی مثل این.
امشب دیدم سطل زباله فلزی بزرگ افتاده وسط خیابون و زبالهها خیابون رو گرفتند و کافیه یه راننده خواب آلود رد بشه.
یکی گفت کار اتباعی هست که از شهرداری بیرونشون کردند و به نشانه اعتراض این کارو میکنند.
نمیشد سیاست مهاجرتی بهتری رو دنبال کنیم؟ کشورهای مهاجر پذیر دیگه چی کار میکنند؟ نه اونطوری ول کردن که هر کاری بتونند بکنند و غیرقانونی وارد بشن نه اینطوری که یهو این همه رو بیرون کنند؟
از هیچ راهی دفاع نمیکنم، قسمتی از حق در هر کدوم از نظرات متفاوت هست. کاش همه کشورها جای امن و مرفهی برای مردمش بود تا میتونستند به راحتی زندگی کنند نفس بکشند
سلام،
دو سه تا جمله ات تو این پست خیلی درست بود. کسی که در این خاک بزرگ شده و درس خونده و با تمام ارزشهاش و داشتن تعصب به اون کشور زندگی کرده میبینه که بهش به دید یک بیگانه نگاه میکنند. مهاجرین، شاید از خیلی ها چشم و دل پاک تر و زحمت کش تر و مفید تر برای جامعه هستند اما تنها به دلیل اینکه در زمان گذشته اجدادشان یا پدر و مادرشان از این ور خط رفتند اون ور خط یا اصلا به این فکر نمیکردند بیان ور خط دیگه بیگانه و خطرناک شناخته میشند!
من خودم هم از همین مهاجرها در ایران بودم، گاهی با خودم فکر میکردم من که درسهام خیلی خوبتره و دارم همزمان با درس کار هم میکنم و این همه تلاش اما باز هم باید نگاه تحقیر آمیز رو تحمل کنم!
موفق باشید وبلاگ خوبی دارید سعی میکنم بیشتر بیام اینجا
سلام. رفتم کلی سرک کشیدم به وبلاگتون. امیدوارم این جمله ناراحتتون نکنه ولی خوشحالم که از ایران رفتید به جایی که به اندازه بقیه برای انسان ارزش قائل باشند
خیلی خوب گفتید متاسفانه عقلانیتی بین ما ایرانیا نیست چه دولت چه ملت
چی بگم...