-
مه
سهشنبه 29 آبان 1403 01:29
یه جوری تصاویر ام آر آی رو زیر و رو میکنم انگار چیزی ازشون میفهمم و میتونم خودم کشف کنم دلیل و درمان مشکلم چیه. چیزی که این همه متخصص و فوق تخصص نفهمیدند. . گاهی دلم میخواد از استاد بپرسم واقعا جدی میگی یا ایستگامونو گرفتی که این چیزا رو نرمالایز میکنی؟ دقت کردم اکثر مواقع مقالههایی رو جمعبندی میکنه و میگه...
-
خسته شرمنده
یکشنبه 27 آبان 1403 00:35
خسته شرمنده ام از این خستگی احساس گناه میکنم از خودم خستم، از این آمادهباشها خستم. از راه رفتن لبه تیغ، پراکندگی و بن بستها...
-
چرا اجازه میدم؟
جمعه 25 آبان 1403 02:42
چند تا سوال نسبتا خصوصی ازم پرسید و بعد گفت یه روانشناس میشناسم که ... هماهنگ کنم بری پیشش آقا مرسی از حسن نیت شما ولی اصلا خوشم نیومد. نه این که از روانشناس رفتن بدم بیاد که خیلی ساله این کارو میکنم. یهو نگاه کردم به الگوهای تکراریم با آدمها، دقیقا یه جای خاصی به خودشون اجازه میدن وارد حریم شخصی من بشن، سوالاتی...
-
AA
پنجشنبه 24 آبان 1403 01:45
داشتم سرچ میکردم داروی مشابه نوناپیک تو کشورهای دیگه چه طعمی دارند که متوجه شدم ظاهراً همشون مزه زهرمار میدن. استفاده کنندهها برای آمادگی کولونوسکوپی میخوردند و کلی اذیت شده بودند از این طعمی که باید یکی دو روز تحمل کنند. یکیشون نوشته بود مزه مرگ میده. کسی رو اون وسط ندیدم که مجبور باشه همیشه استفاده کنه. * یه...
-
کی منو کتک زده
چهارشنبه 23 آبان 1403 03:28
صبح تا حومه شهر رفتم. ماشین پراید بود و به کمر و بدنم فشار اومد. یه جورایی متفاوت بود، مثل تهران بالای شهر و مرکز و جنوب شهر که بالای شهرش انگار رفتی یه کشور دیگه. از مرز رد شدی و آدمهاشم یه جور دیگهاند. حالا این حومه شهر هم متفاوت بود، آدمهاش، نحوه راه رفتنشون، جمعیتشون که انگار چندتا چندتا بیرون اومده بودند. بساط...
-
یاهو تنهایی
سهشنبه 22 آبان 1403 00:36
دو سه روز مریض شده بودم که هنوز کامل خوب نشدم. بخشی از خشم تبدیل شده به اندوه، غم و حسرت. تاریکی خفه کننده قفسه سینهم میسوخت. دخترک زخمی نوازش لازم داشت و من هنوز کافی نبودم. پادکست روشن کردم صدایی که سالها شبها و روزهای سخت رو با نوشتهها و گفتههاش گذرونده بودم. بغض روی زخم انگار نوازش بود. اواسطش خوابم برد. درد...
-
پناه به امنیت
یکشنبه 20 آبان 1403 00:26
آخ که چقدر دلم امنیت میخواد این که یه مدت من مسئول چیزی نباشم سبک باشم برم یه گوشه امن مثل خونه مادر تو ۴-۵ سالگیم روی اون بالشت با گلهای بنفش بخوابم رویای بنفش ببینم کنار اون طاقچه ساعت خروس دار عکس اونی که ایران نبود صدای ساعتشون. وقتی سعی میکردند کمترین سر و صدا باشه تا بچه (من) خوابش خراب نشه. هرچند روزهای...
-
هورمون سگی
شنبه 19 آبان 1403 00:29
امروز باز به شدت عصبانیام از اون خشما که نمیتونم ابرازش نکنم. راه به راه هی باید چند تا کارو میکردم که عصبیم میکرد یعنی میام یه برنامه رو با انرژی محدودم اجرا کنم انقدر کار متفرقه و چرت سرم میریزه که اون روزم از بین میره احساس گناه مزخرف هم نمی گذاره محکم باشم و بگم الان نه. خشمم دامن کیو گرفت؟ پیک اسنپ! به خاطر...
-
خشم
دوشنبه 14 آبان 1403 01:11
یکی به این زن بگه اون زمان که مردم اونور آب خیلی بیشتر از مردم ایران به اطلاعات علمی روز دسترسی داشتند گذشت! سرت رو از ماهواره بکش بیرون زن یه کم واقع بین باش یه جوری اطلاعاتش رو به رخ میکشید که ما اینجا از این دکترا زیاد داریم انگار ما نمیدونیم وضعیت پزشکی آمریکا و دسترسی به خدمات سلامت به طور کل چطوریه! سریع هم...
-
مغزم داغ کرده
پنجشنبه 10 آبان 1403 02:15
مغزم داغ کرده، نمیدونم به خاطر املتیه که خوردم یا خستگی. قفسه سینهم هم داغ کرده امروز آرامبخش خوردم که استرسم کمتر باشه ولی همیشه که نمیشه این کارو کرد آقائه میز رو به رویی بوی قهوهش تا چند تا میز میپیچه. گفت ازش بپرس چه قهوهایه، گفتم فکر میکنه قصدی دارم! میخواستم برم به مسئولشون بگم این دستشویی هاتون چرا انقدر...
-
اتباع
چهارشنبه 9 آبان 1403 03:17
دو سه روز پیش که درد دل اون شخصی که پدر و مادرش اتباع افغانستان بودند رو شنیدم، خیلی ناراحت شدم. با صداش گریه کردم از عمق غربت و تنهاییش. از این که دستش به هیچ کجا بند نیست. ایران به دنیا اومده، عاشق این خاکه ولی ایرانی حسابش نمیکنند هویت ایرانی نداره. باید بره افغانستان جایی که هیچ وقت ندیده و معلوم نیست اگر بره چه...
-
خشم
سهشنبه 8 آبان 1403 00:27
MMPI نشون داد خشم شدیدی درونم هست، پرخاشگر منفعل، آدمی که بقیه فکر میکنند خیلی آرومه ولی یهو عصبانی میشه و بقیه از دیدن رفتار متفاوتش شوکه میشن. غمگین شدم که این همه خشم درونم انباشته است تو جلسات درمانی هم آخراش به همین رسیدیم. انگار یه جورایی نفرت و خشم به بقیه دارم، در حالی که دلم میخواد بهشون مهربونی کنم. چندشم...
-
نوناپیک و پیدرولاکس
شنبه 3 شهریور 1403 00:48
امروز چند روز از کلونوسکوپی میگذره، با اجازه دکتر پیدرولاکس رو دو برابر کردم ببینم اثر میکنه یا نه. دیروز یک و امروز دو تا خوردم انگار نه انگار. به جاش به خاطر یبوست و احتمالا مسدود شده روده انقدر درد کشیدم که واقعا میخواستم زمین رو گاز بگیرم. یه جایی دیگه ناله میکردم کمک کمک حالا مثل چی با درد وحشتناک میگشتم روی...
-
ساشه آخر
یکشنبه 28 مرداد 1403 04:03
چند دقیقه پیش آخرین محلول زهرماری نوناپیک قبل از کلونوسکوپی رو با دو تا بیزاکودیل خوردم که بشن ۸ تا. الان سنگین و لخت افتادم و طاقت مایعات خوردن بیشتر از اینو تو خودم نمیبینم. خدایا خودت به همهمون سلامتی بده دیگه مجبور نباشم این کوفت رو بخورم استاد نمره برگهم رو تو پیوی گفت یه جور بدی هم گفت. دلم میخواد ازش بپرسم...
-
آمادگی کلونوسکوپی
شنبه 27 مرداد 1403 10:53
آمادگی من برای کلونوسکوپی به خاطر یبوست، ۵ روزه. که سه روزش فقط مایعات صاف شده و غیررنگی میشه خورد امروز روز سومه. دیگه داره دل و رودهم از خوردن نوناپیک در میاد. به فامیل، فقط آمادگی یک روزه دادند. فکر کن تو یک روز سه تا ساشه نوناپیک با اون بوی کوفتی زهرماری آب لیمویی وایتکس و آب حمومیش ناشکری نکن ناشکری نکن ناشکری...
-
نونا
جمعه 26 مرداد 1403 01:47
دیشب یه ساشه نوناپیک رودبا نزدیک دو لیتر آب قاطی کردم خوردم. فکر کردم رقیقتر بشه طعمش قابل تحملتره. اما به جاش شکنجه طولانیتری بود امروز نگاه کردم روش نوشته بود با یه فنجون! آب سرد مخلوط شه. بعدش باید آب زیاد بخوری. اینطوری بهتره زودتر تموم میشه و زودتر از عذابش خلاص میشی. طعم وایتکس با آبلیمو صنعتی رو قاطی کنی...
-
شرم
جمعه 26 مرداد 1403 01:05
از اون همه چرت و پرتی که اون چند روز تو گروه گفتم شرمنده خودمم. لفت بدم؟ کسی نمیفهمه یا به روی خودم نیارم که گند زدم؟ سکوت کن جایی که نیازی نیست سکوت کن سکوت سفره دلت رو هر جایی پهن نکن.
-
ای محال
پنجشنبه 25 مرداد 1403 04:52
نصف شبی تو LinkedIn استاد دیدم اون هم دورهای، با اون و استاد دیگه عکس گرفته و استاد براش نوشته خوشحال شدم از دیدنت. یهو قلبم پر از گند و کثافت حسادت تاریک شد. والد تو سرم گفت خجالت نمیکشی تو این هم؟ اما درونم میسوخت. این تجربه برام بارها و بارها پیش اومده بود. طرد شدن... احساس میکنم منظور استاد از این که هر کی...
-
اسنپ و شور زندگی
سهشنبه 23 مرداد 1403 21:07
امروز راه برگشت دکتر سوار اسنپ شدم. راننده یه خانم بیست و خرده ای ساله، بلوند، ظریف و دوست داشتنی بود. شبیه یکی از آشناها که دوستش دارم. هم محلهای در اومدیم. حرف رسید به اینجا که گفت برو ژل تزریق کن به خط اندوهت. گفت منم بوتاکس کردم، بینیم رو عمل کردم اون وسطا داشت از یه آنلاین شاپ یه پیراهن سفارش میداد که...
-
الاغ
دوشنبه 22 مرداد 1403 14:17
استاد الاغ یه برنامه داده هر جلسه یه کوییز گمشو بابا بعد یه آدم بالای ۳۰ سال چقدر باید خودشیرین باشه که در جواب بنویسه این برنامهریزی بسیار لذتبخش بود! لامصب کوییز لذت بخشه؟ ... گفت چه حسی داری گفتم یه چیزی تو قفسه سینه و گلوم حرکت میکنه تلخ زهر آخرش فهمیدم اون دختربچه ۴ـ۵ ساله، ۱۲ ساله و ۱۶ ساله خیلی حرف برای زدن...
-
ببین خدا جان
دوشنبه 22 مرداد 1403 07:45
عزیز من! خدا جان! من همه راهها رو رفتم خوب؟ خودت باید درستش کنی. خود خودت قدرتش رو داری، کریم بودنش رو داره و مهربون رو هم. پس بهانه نیار! بگو باشه
-
ترکیب اختراعی
یکشنبه 21 مرداد 1403 00:36
دیشب گفتم بیام نوناپیک و پیدرولاکس رو نصف نصف مخلوط کنم، شاید پیدرولاکس همراه نوناپیک جواب بده هزینه پایین بیاد :) اما فایده نداشت ... به استاد بعد چند سال پیام دادم که در زمینه کاریش راهنمایی بگیرم، فکر کردم حداقل پایان نامم رو یادش باشه ولی انگار اصلا هیچی یادش نبود :/ این منم که همش تو گذشته سیر میکنم و فکر میکنم...
-
عصبی تحریک پذیر
جمعه 19 مرداد 1403 23:03
دختربچه درونم خیلی عصبانی، خشمگین و مضطربه. به در و دیوار وجودم مشت و لگد میزنه. میخواد هر جوری شده این خشم اندوه یا هر چی هست رو تخلیه کنه میگه چرا آدمها منو دوست ندارند چرا از من بدشون میاد چرا هیچکس منو دوست نداره غمگینه؟ خشمش چی؟ از ناکامی خشم میاد؟ خواستم برم بغلش کنم و بگم من که دوستت دارم دیدم عصبانی تر میشه....
-
افراط
پنجشنبه 18 مرداد 1403 22:57
چقدر حرف زدی باز (نوشتاری) این داستان بیمارستان رو چقدر تکرار میکنی؟ میخوای هضمش کنی؟ دوست داری دلشون برات بسوزه؟ یا چی؟ مثلا فکر کردی بگی فلان مشکلات رو دارم چی میشه؟ تو چشمشون حقیر، شکست خورده و ناله کن به نظر میرسی. اصلا چرا برات مهمه اونا چی فکر میکنند در موردت؟ خوب یا بد، سود و زبانش برای تو چیه؟ ببین اون...
-
پر حرفی
پنجشنبه 18 مرداد 1403 12:53
گاهی خیلی پرحرف (بیشتر نوشتاری) میشم. فکر کنم بیشتر وقتی نوع خاصی از اضطرابم بالا میره و تپش قلب بالا دارم. به طرد شدن خیلی حساسم و معمولا راهکارم اجتناب از آدمهاست. اما گاهی هم زیادی حرف میزنم تا طرد نشم. چرا فکر میکنم این کار میکنه؟ آدمها متوجه میشن که تو طبیعی رفتار نمیکنی و عزت نفس پایینی داری و جای یه چیزی...
-
اضطراب
پنجشنبه 18 مرداد 1403 02:14
نیم ساعت کمتر بعد از پست قبل طاقت آوردم آخرش رفتم یه چیزایی تو گروه نوشتم. حالا فردا احتمالا پشیمون میشم. انگار مغزم تو هیجانهایی مثل اضطراب و خشم تو دود و آتیشه، یا مثل آش شله قلمکار در هم برام و نمیتونم درست فکر کنم. میفهمم که ۹۹ درصد بعدش پشیمون میشم ولی باز میرم اون حرفو میزنم! الانم از چیزای دیگه اضطراب شدید...
-
مغلوب
چهارشنبه 17 مرداد 1403 22:18
دکتر! وقتی سوالی میپرسی و نظر میدیم، جوابت حال آدم رو بهم نریزه مخصوصا که متوجه مفهومش نشده باشی. من اون مغلوبی که میگی نیستم. هر کسی احساس تعلق به گروه شما نمیکنه مغلوب به حساب نمیاد! شما که چهار ساعت وقت برای هر بیماری میگذاری تا تشخیصت خطا نره با یه جمله تایپ شده این نظر رو بدی. تف! این رفتار تکانشی من بخواد...
-
سرگیجه
سهشنبه 16 مرداد 1403 21:50
یه مدت بعد از غروب سرگیجههام شروع میشه. مثل چند سال قبل. از وقتی رژیم رو قطع کردم تا وقتی این جراحی اورژانسی اتفاق افتاد سرگیجههام خیلی بهتر شده بود. تا شب کلی کار هست که باید انجام بدم و تحویل. این دو سه هفته خیلی فشار و استرس درس و کارای نکرده باهام بود و اکثرا تا صبح بیدار بودم. این دوست؟ همکار؟ آشنا؟ی ما مثل...
-
چی؟
دوشنبه 15 مرداد 1403 04:48
چراغ اتاق رو خاموش کردم این ساعتهای نزدیک طلوع دلم میخواد اتاق رو تاریک کنم و در سکوت باشم. بهتره بگم یه مدته اینطوری برام دلچسبتره. چون احساساتم و زمان هر کدوم در روز، مدام در حال تغییره. یه مدت حالم نیمه شبها بهتره یه مدت صبح یه مدت قبل نیمه شب. نظم مشخصی نداره. بهتر برای من یعنی معمولی. شاید یه مقدار کمتر از...
-
برگرد برنگرد
دوشنبه 15 مرداد 1403 02:55
امروز داشتم ریشه یکی از دردهای روانم که نمود بیرونی هم داره رو بررسی میکردم رسیدم به ۱۷-۱۸ سالگی. به یه خاطره که خاطرات خیلی سختتر از اون رو هم تجربه کردم ولی نمیدونم چرا جای این یکی انگار زخم عمیقتریه. فکر کن ۲۰ ساله شاید حتی یک هفته هم نبوده که یاد اون روزها نیفتم یا خوابش رو نبینم. هر وقت ناراحتی به هر دلیلی...