AA

داشتم سرچ می‌کردم  داروی مشابه نوناپیک تو کشورهای دیگه چه طعمی دارند که متوجه شدم ظاهراً همشون مزه زهرمار میدن.

استفاده کننده‌ها برای آمادگی کولونوسکوپی می‌خوردند و کلی اذیت شده بودند از این طعمی که باید یکی دو روز تحمل کنند.

یکیشون نوشته بود مزه مرگ میده.

کسی رو اون وسط ندیدم که مجبور باشه همیشه استفاده کنه. 

* یه راهکار هم دیدم اون وسط که گفته بود بینی‌م رو محکم می‌گیرم محلول رو سر می‌کشم و قبل از رها کردن بینی و نفس کشیدن باهاش دهان شویه غرغره می‌کنم که طعمش اذیتم نکنه.


خلاصه بعد یه سری سرچ، غصه‌دار شدم که باید همیشه این رو بخورم یا اگه یه وقت تولید نشه یا ...

 مخصوصا که در همون لحظات محلول زهرماری رو سرکشیدم.

الآنم بغضم گرفته، از یه طرفم می‌گم ناشکری نکن همین پودر اگه نبود ... یا اصلا مگه چقدر قراره زنده بمونی که غصه ادامه‌دار بودنش رو می‌خوری

 بعد دلم خواست برم زندگی رو تو سفر بگذرونم که یادم اومد نه سلامت جسمی کافی دارم نه پولش رو.

حالا غم بزرگترم اون زخمه، هر روز نگاه می‌کنم ببینم خوب شد نشد عمیق‌تر شد حالا چی کار کنم. خدایا خودت این زخم رو شفا بده

مردم چرا بچه‌دار می‌شن؟ ادامه رنج؟ 


..

عصر به بعد تو سرم فشار بود عصبی بودم انگار چند نفر حبس شده بودند تو سرم و تو‌ گوشم جیغ می‌کشیدند. به صدا و نور و هر محرکی به شدت حساس شده بودم. اورلود حسی

این مواقع باید برم تو اتاق خودم رو حبس کنم سکوت باشه 

که کنار بزرگراه سکوت مطلوب نیست 

کسی بهم کاری نداشته باشه 

.

گروه خودیاری؟ مون هم بی‌خود شده. خود دکتر نمیاد و کارو سپرده دست چند تا از بچه‌های با تجربه‌تر. اصلا جذابیت قبل رو نداره. همون حرفاش رو حفظ کردند و تکرار. امروز نوبت یکیشون بود که باهاش هم صحبت شده بودم و دو روزی رو تو کنگره بودیم. اول لبخند زدم بعد دیدم احساس بدی دارم. چقدر ریاکار؟ آره من بهش حسودیم می‌شد. به کسی که نزدیک ده سال ازم کوچیکتر بود و دکتر برای این کار انتخابش کرده بود و اونطوری بدون خجالت و مسلط حرف می‌زد. از این که انقدر قشنگ تو زندگیش برنامه داره و صد تا کار رو با هم بر نمی‌داره که از پس هیچ کدوم برنیاد. بعد دیدم به اون یکی هم حسودیم میشه.

می‌خواستم خودم رو سرزنش کنم که گفتم عملا که کاری نکردی یه کم این دختربچه رو درک کن و باهاش همدلی کن. احساس طرد شدن، بدترکیب بودن، بداومدنی بودن و خنگ بودن همه وجودش رو گرفته و همش در حال مقایسه است بعد تو هی سرزنشش می‌کنی. چه فایده داشته تا حالا؟ صدبار بهش گفتی بابا قراره بمیریم رو سنگ قبرمونم از این چیزا نمی‌نویسند انقدر حسرت نخور مقایسه نکن حسادت نکن 

ولی دردش بیشتر می‌شه 

اون طرد شده تو سن کم به خاطر این که چهر‌ه ‌ش دیگه مطلوب بقیه نبود، هوش و فراگیریش عالی نبود و اخلاق و انتخاب‌هاش هم به میل بقیه نبود دوستش نداشتند 

به درک! 

به درک که ظاهر و باطنت انقدر با بقیه متفاوته

نظرات 2 + ارسال نظر
لیلی پنج‌شنبه 24 آبان 1403 ساعت 06:08 http://lilyofthevalley.blogsky.com

چه قدر ناراحت شدم براتون. امیدوارم حال بهتری رو تجربه کنید این که ظاهر و باطن آدم با جامعه فرق کنه ضرورتا چیز بدی نیست.

مرسی دوست مهربون امیدوارم شما هم سلامت باشید
ضرورتا نه، ولی گاهی آزار دهنده میشه

ماهش پنج‌شنبه 24 آبان 1403 ساعت 02:44 http://badeyedel.blogsky.com

جسارت نباشه اما معمولا حسادت از کمبود یه چیزی ناشی میشه به نظرم شما اعتماد به نفستون کمه
شما با مدرسه ی زندگی فارسی آشنایی دارید؟ پادکست و یوتیوب داره مطالب خوبی یاد میده

نه ندیده بودم الان رفتم ببینم چیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد