نمی‌خواد قوی باشی

نمی‌خواد حفظ ظاهر کنی

نمی‌خواد قوی باشی 

بذار اشکات بریزه جلو همه

بذار فرو ریختنت رو ببینند

نابود شدم از بس که سعی کردم ظاهر قوی داشته باشم


روز چندم بستری

نمی‌تونم از فکرش بیام بیرون. باید درس بخونم و با این سیاهی و تاریکی غمناک درونم نمی‌دونم چطوری...

کاش بدونه خیلی دوستش دارم خیلی دوستش داریم و دلمون شرحه شرحه است براش... 

بدونه فرقی هم می‌کنه؟ اون روز بهش گفتم ما خیلی دوستت داریم که مجبور شدیم بیاریمت این‌جا. خونه وقتی اینجایی جهنم خالیه. گفت دوستم دارید؟ این‌طوری؟ 


ایزوله

الان تو اتاق ایزوله است و هنوز بی‌قرار. یعنی تا ظهر که این‌طوری بود.

حالا که شبه نمی‌دونم در چه حالیه، وحشت زده؟ تنها؟ احساس می‌کنه بهش خیانت کردیم؟ 

قلبم فشرده است ...

انگار هی تو مرداب تاریک بیشتر فرو می‌رم

دلم می‌سوزد و کاری زدستم برنمی‌آید ...

بد حرف می‌زنم

این روزا انقدر تحت فشارم که نمی‌تونم لحن و مدل صحبتم رو مدیریت کنم و برگشتم به حالت پیش فرض کارخونه

بیمارستان روانپزشکی

عجیب این که امتیاز هر کدوم از بیمارستان‌های روانپزشکی رو می‌بینم پایینه. 

باید دست به دست هم بدیم یه مرکز روانپزشکی انسانی و درست حسابی تاسیس کنیم.