الان تو اتاق ایزوله است و هنوز بیقرار. یعنی تا ظهر که اینطوری بود.
حالا که شبه نمیدونم در چه حالیه، وحشت زده؟ تنها؟ احساس میکنه بهش خیانت کردیم؟
قلبم فشرده است ...
انگار هی تو مرداب تاریک بیشتر فرو میرم
دلم میسوزد و کاری زدستم برنمیآید ...