چرا اجازه میدم؟

چند تا سوال نسبتا خصوصی‌ ازم پرسید و بعد گفت یه روانشناس می‌شناسم که ... هماهنگ کنم بری پیشش

آقا مرسی از حسن نیت شما ولی اصلا خوشم نیومد. نه این که از روانشناس رفتن بدم بیاد که خیلی ساله این کارو می‌کنم‌.


 یهو نگاه کردم به الگوهای تکراریم با آدم‌ها، دقیقا یه جای خاصی به خودشون اجازه میدن وارد حریم شخصی من بشن، سوالاتی بپرسند که خوشم نمیاد و بعد حالا یا وارد فاز نصیحت و راهکار دادن بیفتند یا دیگه خیلی جلو خودشون رو بگیرند مثل این یکی باشند.

حالا مشکل من چیه که رفتار یکسانی از آدمها می‌بینم؟ 

نقطه ضعف‌ها یا نقص‌هام رو از اول میگم شاید چون می‌خوام بگم آقا خانم من این شکلی‌ام از الان بدونید که برای رفتارهای بعدیم احساس امنیت بیشتر کنم و بگم من که از قبل اعتراف کردم.

بعد این که وقتی ازم سوال می‌پرسند نمی‌تونم بگم این مرز منه، دوست ندارم در موردش حرف بزنم و اون لحظه احساس می‌کنم خوبه که صادقانه برای همه در مورد شخصیتم و مشکلاتش حرف می‌زنم با این که بعد پشیمون میشم.

شایدم می‌خوام غیرمستقیم بگم بی‌خیال بابا! من به درد کار شما نمی‌خورم. وقتی نمی‌تونم بگم نه فلان کار رو اعصابم نمی‌کشه انجام بدم و براش وقت بگذارم و با خوشحالی الکی میگم باشه و تا چند روز دیگه تحویل میدم. بعد اون چند روز رو به خاطر نتونستن، وسواس و کمال گرایی تو اضطراب دست و پا می‌زنم. خوب یه بار بگو نه نمی‌تونم انقدر برای خودت تنش تولید نکن.

.

یاد اون همسفر عوضی افتادم که تمام مدت داشت موعظه می‌کرد و من با لبخند و گشاده رو گوش می‌دادم و تازه تحسینش هم می‌کردم!! آشغال خودش از همه بدتر بود. کلی مشکلات شخصیتی داشت که دیگه همه فهمیدند. 

لبخند می‌زنم، پذیرا و راحت به انتقاد گوش میدم و تشکر هم می‌کنم بعد یهو کم میارم و منفجر میشم. 

آقا دیگه کی می‌خوای نه گفتن و جرات مندی رو یاد بگیری؟

.

برق رفتن مسخره! آخه تو پاییز؟ 

.

هر چی نگاه می‌کنم واقعا هیچ امیدی نیست که اون مشکل بزرگ چند ساله حل بشه. مگه معجزه که...


نظرات 4 + ارسال نظر
لیلی دوشنبه 28 آبان 1403 ساعت 11:45

این که حس خوبی نسبت به تراپیست نداشته باشید خیلی عادیه. روان درمانی یه جورایی عریان کردن روانه برای یه غریبه. تراپیست خوب قاعدتا نباید نصیحت کنه. اگر بهشون بگید چه حسی دارید از مسیر اشتباه میان بیرون وقتی نگید گمان می‌کنند دوست دارید راهنمایی این شکلی بشید.

متاسفانه این طرف تراپیست خودم نیست و به خودش این اجازه رو میده و می‌دونم هم مقصر خودمم که یه چیزایی رو همه جا میگم.

ماهش جمعه 25 آبان 1403 ساعت 10:16 http://badeyedel.blogsky.com

ببخشید امیدوارم ناراحت نشید ولی وقتی خودتون نقطه ضعفاتون رو میگید و یه جوری می گید که آدم احساس می کنه از دست خودتون ناراحتید و کمک می خواید خوب دیگران هم فکر می کنند لازمه نظر بدن!

احتمالا همین‌طوره. باید حواسم رو بیشتر جمع کنم. البته اون همسفری که میگم من چیزی نگفته شروع کرد به موعظه اصلا حوصله نداشتم حتی نزدیکش بشم ولی مگه ول می‌کرد

ماهش جمعه 25 آبان 1403 ساعت 08:13 http://badeyedel.blogsky.com

الان از کامنت های من که ناراحت نشدید؟
کتاب بخونید و چای بنوشید بی خیال دنیا

نه موافقم
مخصوصا با چای

ماهش جمعه 25 آبان 1403 ساعت 08:07 http://badeyedel.blogsky.com

کتاب های دبی فورد رو خوندین؟ شهامت و نیمه ی تاریک وجود؟ پیشنهاد میدم بخونید
خودتون رو اذیت نکنید آدم ها هر چی تو خالی تر باشند بیشتر حرف می زنند! لازمه عادت کنیم قانون کائناته

نیمه تاریک رو چند سال قبل خوندم اون یکی رو نه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد