-
چشم زخم
چهارشنبه 10 مرداد 1403 03:24
خرافاتیام باشم به تو چه انقدر با حسرت در موردم حرف زد یهو پژمردم درون که پژمرده بود بیرونمم باقی مونده ش... به درک اصلا بابا لامصب تو خودت یه پا مدلی با چهار تا زایمان مثل اون یکی که خودش دستاش همش تو نگاه بقیه بود و خودش میگفت چشم میزنند آسیب میبیند. بعد راه به راه میگفت دستت چقدر نرمه یعنی به جایی رسید که کف...
-
ترجمه
چهارشنبه 10 مرداد 1403 03:17
بالاخره دقایقی از دو نیمه شب گذشته این هم تموم شد اول قرار بود تا آخر خرداد تحویل بدم، بعد شد آخر تیر و بعد شنبه آخرشم با ضرب و زور امشب. وسواس نشخوار فکری یا هر کوفتی مغز آدم رو چند پاره میکنه باید تمرکز کنی اما هزار تا فکر اتوماتیک دیگه میاد و میره اسامی انگلیسی رو هم، همه رو با حروف فارسی ننوشتم. تلفظشون رو...
-
قالب وبلاگ
سهشنبه 9 مرداد 1403 05:19
یادش بخیر ۱۷-۱۸ سالگی چه ذوقی داشتم برای طراحی قالب محبوبم اما بلد نبودم فرانت پیج بود یا همچین چیزی که میخواستم یاد بگیرم اما مثل همه کارهای نیمه تمام به وسط راه هم نرسید آخرش جای لینک عکس یک قالب آماده، عکسی که میخواستم را گذاشتم و همان قالب ساده را دوست داشتم یک نور درخشان آبی بین سیاهی قریب به ۲۰ سال است که...
-
خسته
سهشنبه 9 مرداد 1403 05:12
حوالی ۴۰ سالگی بعد از سالها دوباره امتحان میکنم نوشتن را در جایی که وبلاگ نویسی دیگر رواج ندارد حرف زدن از یادم رفته نوشتن بیشتر ببینیم چطور میشود...