پر خشمم، پر احساساتیام که مثل مواد مذاب و آتشفشانند منتظر سرازیر شدن.
از بیتوجهی بیمارستان آشغال! از این که دو ماهه میگم چک کنید ممکنه دلدردها و بیرون رویش آخر بستری اول و بیقراری و دلیریوم که بعد بستری اول پیش اومد از عفونت باشه. هی گفتند دخالت نکنید! دکترش حتی به پرستار خصوصی که مجبورمون کردند بگیریم هم گفته بود ما کارمون رو بلدیم شما دخالت نکنید!
انقدر بیتوجهی کردند که آدمی که با جسم سالم و اضطراب برای تنظیم دارو تو بخش روان بستریش کردیم کارش کشیده به ICU و چرا؟ به خاطر عفونت. نباید آتیش بگیرم از خشم؟ من دو ماه پیش بهتون گفتم توجه نکردید.
حالا باز دو ماهه در مورد فشارخونش میگم که باباجان این چند ساله دکتر قلب بهش قرص فشار داده سرخود قطع کردید الانم فشارش بالا میره بی قرار میشه یه فکری بکنید.
دقیقا یک آتشفشانم فقط نمیدونم این مواد مذاب لبریز شده رو چطوری و کجا خالی کنم که به کسی آسیب و ناراحتی وارد نشه.
آقا نمیشه یه پدافند بدین دستم اسراییلیها رو بزنم؟
سلام داداش.
خوندم این پست رو و ناراحت شدم از کم کاری بیمارستان .
خدا لعنتشون کنه اگه سهلانگاری کرده باشن.
سلام
ببخشید ناراحتتون کردم
ان شاالله