مغزم داغ کرده، نمیدونم به خاطر املتیه که خوردم یا خستگی.
قفسه سینهم هم داغ کرده
امروز آرامبخش خوردم که استرسم کمتر باشه ولی همیشه که نمیشه این کارو کرد
آقائه میز رو به رویی بوی قهوهش تا چند تا میز میپیچه. گفت ازش بپرس چه قهوهایه، گفتم فکر میکنه قصدی دارم!
میخواستم برم به مسئولشون بگم این دستشویی هاتون چرا انقدر تاریکه آدم وحشت میکنه مخصوصا که در رو باید قفل کنی. قشنگ با اون چند تا دستشویی و راهروی تاریک شبیه کابوسای کنه.
پای بچه درد گرفته عذاب وجدان گرفتم که خودم جلو نشستم. خوب چی کار کنم وزنم بالاتر از همهشونه
شب، شب نوناپیکه
صبح باید بیدار شم و بعد کلاس تا عصر
سخت می گیرید رله باشید اصلا براتون مهم نباشه دیگرون چی فکر می کنند
تمرین میکنم