دو سه روز مریض شده بودم که هنوز کامل خوب نشدم. بخشی از خشم تبدیل شده به اندوه، غم و حسرت. تاریکی خفه کننده قفسه سینهم میسوخت. دخترک زخمی نوازش لازم داشت و من هنوز کافی نبودم. پادکست روشن کردم صدایی که سالها شبها و روزهای سخت رو با نوشتهها و گفتههاش گذرونده بودم. بغض روی زخم انگار نوازش بود. اواسطش خوابم برد. درد هنوز بود. خونه قدیمی بودم اونی که دوستش نداشتم اما کامپیوتر همونجا بود. روشنش کردم یاهو مسنجر رو باز کردم که برم با یکی از دوستهای اد شدم صحبت کنم دلم باز بشه.
همون موقعها و توهمون حال و هوا بیدار شدم و یادم اومد خیلی ساله یاهو مسنجری نیست و دوستام حتی مجازی ته کشیدند.
کسی نیست باهاش حرف بزنم هرچند یادم نمیاد با دوست مجازی خاصی از این دردهای مدام گفته باشم.
مشاورم؟ از وقتی منشی عوض شده یا شرایط جسمیش تغییر کرده دیگه بهم نگفتند وقت بگیر. عادت داشتم ازم بپرسند این هفته وقت بگذارم؟ خودم فکر میکنم مزاحمم. طرحوارهای که احساس طرد شدن رو بهم میده بعد از مدت کوتاهی از فاصله با آدمها میگه دیگه از تو خوششون نمیاد رهات کردند.
احساس غم، وحشت، حسرت و تاریکی به هم آمیخته. حرفها و دردها باد کرده روی قفسه سینهم.
باز هورمونها حتما
خوب ممکنه عین منشی من بلد نباشه. این خودش یه مهارته که نوبت دادن و پیگیری کردنش رو بلد باشن. امیدوارم دردتون بهبود پیدا کنه.
درسته، شاید بلد نیست. منشی قبلیشون انقدر تو همه کارا حرفهای، کاربلد و مودب بود کسی جاشو نمیتونه بگیره. مرسی
رفتم نوشته های مردادتون رو خوندم واقعا ناراحت شدم خیلی سختی و مشکل دارید ولی خودتون هم بیشترش می کنید دنیا اون جوری که برای ما از بچگی تعریف کردن نیست یه دنیای رقابتی درست کردن ولی اینا همه ش الکیه می تونید جور دیگه فکر کنید و زندگی کنید لازم نیست از قواعد اون ها پیروی کنید البته این باعث انزوا میشه اما اگر بر ترس از تنهایی فایق بیایید دیگه مشکلی نیست ما دیگه سنمون اون قدرا هست که روی پای خودمون از لحاظ روحی بایستیم
درسته. همیشه سخت گرفتم، سختتر از اونی که بوده.
راستی مواظب باشید افسرده نشید که سال ها درگیرش میشید خدایی نکرده
خیلی ساله درگیرشم
یه سری کلیپ هست تو آپارات و اینستاگرام و اینا از عباس کیارستمی میگه تنهاییت رو باید بشناسی آدم تو تنهایی آدم تره همون طور که درخت تو تنهایی درخت تره تو جنگل که درخت به چشم نمیاد البته به نظر من جنگل زیبایی خودش رو داره و تک درخت در دشت هم زیبایی و غربت مرگ بار خودش رو داره
نشنیده بودمش...
دقیقا هر دو هم زیباست هم ترسناک
خوب هر چی غم دارید که تلنبار شده اینجا بنویسید خیلی خوبه وبلاگ می تونی بی صدا فریاد بزنی