الاغ

استاد الاغ یه برنامه داده هر جلسه یه کوییز

گمشو بابا‌

بعد یه آدم بالای ۳۰ سال چقدر باید خودشیرین باشه که در جواب بنویسه این برنامه‌ریزی بسیار لذت‌بخش بود!

لامصب کوییز لذت بخشه؟ 


...

گفت چه حسی داری 

گفتم یه چیزی تو قفسه سینه و گلوم حرکت می‌کنه تلخ زهر

آخرش فهمیدم اون دختربچه ۴ـ۵ ساله، ۱۲ ساله و ۱۶ ساله خیلی حرف برای زدن داره که به موقعش نذاشتند بزنه حالا خشمگینه وقتی بهش میگم تو این سن نباید اینطور صحبت کنی 

باید یه جای امن برم فحش بدم عصبانی باشم خشم و اندوه و اشتباهاتم رو خالی کنم یه جا که به کسی و خودم آسیب نزنه


ببین خدا جان

عزیز من! خدا جان!

من همه راهها رو رفتم خوب؟ 

خودت باید درستش کنی. خود خودت

قدرتش رو داری،‌ کریم بودنش رو داره و مهربون رو هم. 

پس بهانه نیار! بگو باشه

ترکیب اختراعی

دیشب گفتم بیام نوناپیک و پیدرولاکس رو نصف نصف مخلوط کنم، شاید پیدرولاکس همراه نوناپیک جواب بده هزینه پایین بیاد :) 

اما فایده نداشت

...

به استاد بعد چند سال پیام دادم که در زمینه کاریش راهنمایی بگیرم، فکر کردم حداقل پایان نامم رو یادش باشه ولی انگار اصلا هیچی یادش نبود :/ این منم که همش تو گذشته سیر می‌کنم و فکر می‌کنم بقیه هم همین‌طورند. 

جا موندم؟ 

به درک :)

عصبی تحریک پذیر

دختربچه درونم خیلی عصبانی، خشمگین و مضطربه. به در و دیوار وجودم مشت و لگد می‌زنه. می‌خواد هر جوری شده این خشم اندوه یا هر چی هست رو تخلیه کنه

میگه چرا آدمها منو دوست ندارند چرا از من بدشون میاد چرا هیچکس منو دوست نداره غمگینه؟ خشمش چی؟ از ناکامی خشم میاد؟ خواستم برم بغلش کنم و بگم من که دوستت دارم دیدم عصبانی تر میشه. دلش نمی‌خواد نزدیکش بشم. شاید بهم اعتماد ندارم شاید از رفتارهام فکر کرده منم دوستش ندارم.

من شاید این ۳۷ ساله رو دوست نداشته باشم ولی اون بچه رو دوست دارم؟ دلم براش می‌سوزه. تنهاست ترسیده است بی‌پناهه. باید باهاش همدلی کنم حمایتش کنم چطوری؟ 

یه والد با ثبات می‌خواد که گاهی ازش متنفر نباشه گاهی دوستش داشته باشه. من باید والد با ثباتش باشم. بلد نیستم یا توانش رو ندارم احساساتم متغیره 

دخترک دختر کوچکم می‌دونم خسته‌ای درد داری ترسیدی دلت آرامش و رهایی می‌خواد دلت رهایی از این همه هیجان خشم و ترس و اضطراب رو می‌خواد دلت می‌خواد پشتت به یه جایی گرم باشه ازت دفاع کنند. حق داری بچه! نهایتش ۳-۴ سالت باشه. بچه سه چهار ساله نیاز به حمایت داره به محبت اما تو خیلی وقتا ازش محروم بودی. بیا بغلم بچه! من تو رو می‌خوام حتی اگه همه دنیا بهت پشت کنه. بیا بغلم

افراط

چقدر حرف زدی باز (نوشتاری)

این داستان بیمارستان رو چقدر تکرار می‌کنی؟ 

می‌خوای هضمش کنی؟ دوست داری دلشون برات بسوزه؟ 

یا چی؟ 

مثلا فکر کردی بگی فلان مشکلات رو دارم چی می‌شه؟ تو چشم‌شون حقیر، شکست خورده و ناله کن به نظر می‌رسی.

اصلا چرا برات مهمه اونا چی‌ فکر میکنند در موردت؟ خوب یا بد، سود و زبانش برای تو چیه؟ 

ببین اون حمایت و توجهی که تو بچگی دریافت نکردی با این کارها جبران نمی‌شه، بدتر هم میشه. دست و پای اشتباهی نزن.‌


*بیانات والد به همراه بالغ؟ درونم