امروز باز به شدت عصبانیام از اون خشما که نمیتونم ابرازش نکنم. راه به راه هی باید چند تا کارو میکردم که عصبیم میکرد یعنی میام یه برنامه رو با انرژی محدودم اجرا کنم انقدر کار متفرقه و چرت سرم میریزه که اون روزم از بین میره
احساس گناه مزخرف هم نمی گذاره محکم باشم و بگم الان نه.
خشمم دامن کیو گرفت؟ پیک اسنپ! به خاطر یه اشتباه ما که فکر کردیم فروشگاه یکی از کالاها رو نفرستاده این بنده خدا رو توبیخ کرده بودند و گفتند خیانت در امانت کردی و پولی که برگردونده بودند از این کم کردند. حالا چرا یقه این بدبخت رو گرفتند این وسط نمیدونم.
خلاصه هی زنگ میزد که پول کم کردند ازم و کلا درآمد ما فلان قدره. رفت برای بار چندم گشت دید اونی که فکر میکردیم ندادند تو یه ظرف گذاشته بودند که متوجه نشده بودیم. پیام دادم اسنپ که لطفا از اعتبارم کم کنید و بدین پیک و فروشگاه. و اشتباه از ما بوده و معذرت خواستم. به پیک هم زنگ زدیم گفتیم.
حالا مگه ول میکرد؟ زنگ زنگ که پولم رو ندادند، اسنپ گفته پولو ریخته برای شما از شما بگیرم. رفتم چک کردم که باز از اعتبارم کم کردند ولی به پیک اینو گفته بودند. گفتم آقا طرف حساب شما اسنپ هست نه ما. کل پول رو از ما کم کرده.
پیام داد که به خاطر اشتباه شما حق من ضایع شد و حلال و نوش جونتون باشه.
این جمله آخرش آتیشم زد هی میخواستم یه جواب سوزاننده بهش بدم مرتیکه مزاحم اشغال رو هی میگفتند نه گناه داره. آخرش نوشتم اسنپ گفته ۲۴ ساعت طول میکشه، ان شاالله همه درآمد شما هم عینا همونطور که برای ما آرزو کردید نوش جان و حلالتون باشه بعدم بلاکش کردم.
به اسنپ نوشتم تو رو خدا پول این رو بدین و اسکرین شات پیامش رو براشون فرستادم. میدونستم مث سگ پشیمون میشم و عذاب وجدان میگیرم اما نتونستم جلو خشم انفجاریم رو بگیرم. امیدوارم اسنپ کاریش نکنه و خودشم یه کم آدم شه.
آخه مرتیکه چند ساعت صبر کن اگه تو حسابت نیومد پیگیری کن چرا عین خر نفرین میکنی و اعصاب ما و کار خودت رو به باد میدی
فکر کردی فقط خودتی که تو سرما و گرما کار میکنی؟ ماها نکردیم نمیکنیم؟ اونم ۲۴ ساعته؟
یکی به این زن بگه اون زمان که مردم اونور آب خیلی بیشتر از مردم ایران به اطلاعات علمی روز دسترسی داشتند گذشت! سرت رو از ماهواره بکش بیرون زن یه کم واقع بین باش
یه جوری اطلاعاتش رو به رخ میکشید که ما اینجا از این دکترا زیاد داریم انگار ما نمیدونیم وضعیت پزشکی آمریکا و دسترسی به خدمات سلامت به طور کل چطوریه!
سریع هم پیام رو دو طرفه پاک کرد مبادا چون ایرانی هستیم از تلگرام خانم رو بخوریم.
لامصب با اون نگاه تحقیرآمیز تو آیینه نگاه کن
خواستم جای تمام اعضای خانوادهت که از بچگی ازت خوردند چهار تا جمله بگم که ببینی منم از همون ژن مزخرف کنایه زن بد بدهنم که تو هستی تازه پیشرفتهترش. ولی نکردم.
امروز سومین باری بود که خشمگین میشدم
اول صبح که اون کلینیک اسکولم کرد بعد چندین هفته انتظار نوبت و چند ساعت معطلی فهمیدم دستگاه تصویربرداری که وقت دادند رو ندارند که دلم میخواست برم گرد و خاک به پا کنم دلم خنک شه. منشیه داشت به مریض پشت تلفن می گفت وقت اورژانسی نداریم جای تخصصی همینه اصن باید یک سال منتظر بمونی
کلی فحش و داد و بیداد رو قورت دادم
بعدیشم باشه برا پست بعد
مغزم داغ کرده، نمیدونم به خاطر املتیه که خوردم یا خستگی.
قفسه سینهم هم داغ کرده
امروز آرامبخش خوردم که استرسم کمتر باشه ولی همیشه که نمیشه این کارو کرد
آقائه میز رو به رویی بوی قهوهش تا چند تا میز میپیچه. گفت ازش بپرس چه قهوهایه، گفتم فکر میکنه قصدی دارم!
میخواستم برم به مسئولشون بگم این دستشویی هاتون چرا انقدر تاریکه آدم وحشت میکنه مخصوصا که در رو باید قفل کنی. قشنگ با اون چند تا دستشویی و راهروی تاریک شبیه کابوسای کنه.
پای بچه درد گرفته عذاب وجدان گرفتم که خودم جلو نشستم. خوب چی کار کنم وزنم بالاتر از همهشونه
شب، شب نوناپیکه
صبح باید بیدار شم و بعد کلاس تا عصر
دو سه روز پیش که درد دل اون شخصی که پدر و مادرش اتباع افغانستان بودند رو شنیدم، خیلی ناراحت شدم. با صداش گریه کردم از عمق غربت و تنهاییش. از این که دستش به هیچ کجا بند نیست. ایران به دنیا اومده، عاشق این خاکه ولی ایرانی حسابش نمیکنند هویت ایرانی نداره. باید بره افغانستان جایی که هیچ وقت ندیده و معلوم نیست اگر بره چه بلایی سرش بیاد
ذهنم در موردشون چند پاره شده یه طرف میبینم دلایلی که مردم میگن قابل توجهه، از طرف دیگه دلم کبابه برای این یکی و آدمهایی مثل این.
امشب دیدم سطل زباله فلزی بزرگ افتاده وسط خیابون و زبالهها خیابون رو گرفتند و کافیه یه راننده خواب آلود رد بشه.
یکی گفت کار اتباعی هست که از شهرداری بیرونشون کردند و به نشانه اعتراض این کارو میکنند.
نمیشد سیاست مهاجرتی بهتری رو دنبال کنیم؟ کشورهای مهاجر پذیر دیگه چی کار میکنند؟ نه اونطوری ول کردن که هر کاری بتونند بکنند و غیرقانونی وارد بشن نه اینطوری که یهو این همه رو بیرون کنند؟
از هیچ راهی دفاع نمیکنم، قسمتی از حق در هر کدوم از نظرات متفاوت هست. کاش همه کشورها جای امن و مرفهی برای مردمش بود تا میتونستند به راحتی زندگی کنند نفس بکشند
MMPI نشون داد خشم شدیدی درونم هست، پرخاشگر منفعل، آدمی که بقیه فکر میکنند خیلی آرومه ولی یهو عصبانی میشه و بقیه از دیدن رفتار متفاوتش شوکه میشن.
غمگین شدم که این همه خشم درونم انباشته است تو جلسات درمانی هم آخراش به همین رسیدیم.
انگار یه جورایی نفرت و خشم به بقیه دارم، در حالی که دلم میخواد بهشون مهربونی کنم. چندشم میشه از این موضوع
اون که چی لامصب هم یقهم رو گرفته اونم تو سرما بیشتر شده. روانشناسمون هم که ما رو ول کرده از طرفی پرداخت هزینهش دیگه سختتر شده و شرمنده میشم.
پر از نشخوار فکری و وسواس و اضطرابم
از هر طرف انگار یه فکر منو میکشه این کارو بکنه اون کارو بکن مسابقه گذاشتند
ده سال تلف شد و حالا هی میگه باید یه کاری بکنی جبران بشه اونم سریع. خوب نمیشه نمیکشم
کلاس زبان اجباری و امتحان پشت سر هم از اون طرف.
ترجمه لامصب که تو رودرواسی و حماقت قبول کردم و وسواسم سرش تشدید میشه و هر چقدر جون میکنم تموم نمیشه تازه میدونم جرات ندارم اگر دفعه بعدی هم باشه بگم نه
چرا؟ از طرد شدن میترسم از ناتوانی؟ چرا نمیتونم نه بگم؟
یا جوگیر میشم یا همش
خلاصه کلی فکر تو سرم دارند مسابقه میدن و عصبی شدم
پرخوریم هم بیشتر شده و بعدش عذاب وجدان